جدول جو
جدول جو

معنی کریم وار - جستجوی لغت در جدول جو

کریم وار
(کَ)
کریم سان. چون مردم کریم. همانند کریم:
وگر کریم شود آرزوت نام و لقب
کریم وارت فعل کرام باید کرد.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غریب وار
تصویر غریب وار
غریب مانند مانند غریبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پری وار
تصویر پری وار
پریوش، پری فش مانند پری
فرهنگ فارسی عمید
(غَ)
مانند شخص غریب. ترکیبی است از غریب + وار (مزید مؤخر شباهت)
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَمْ مُ کُ)
که کرم خورد. حیوان که غذای آن کرم است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از دهستان نورعلی بخش دلفان شهرستان خرم آباد. جلگه و سردسیر است. 220 تن سکنه دارد. ساکنین از طایفۀ جوادی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
حاج محمدکریم خان کرمانی، ابن ابراهیم خان قاجار کرمانی. از علمای نامی اواخر قرن سیزدهم هجری و از تلامذۀ سید کاظم رشتی بود و آنچه از بعضی مسموع افتاد درس شیخ احمد احسائی را نیز دید. وی رئیس و سرسلسلۀ یک فرقه از طایفۀ شیخیه می باشد که به حاج کریم خانی معروفند. حاج محمد کریم خان از کبرای علما معدود و در جمیع فنون عقلیه و نقلیه دعوی استادی می نمود. از جماعت بعد از سیدکاظم رشتی گروهی بر وی گرویدند و او را رکن چهارم از ارکان اصول عقاید خویش گرفتند. سید محمدعلی باب در کتاب بیان در شأنش گفته ان الکریم کان فی الکرمان کریما. وی در زمان ناصرالدین شاه رساله ای در رد باب نگاشت که به طبع رسیده است. وفاتش در سال 1288 ه. ق. در کرمان اتفاق افتاد. از تألیفات اوست: ارشادالعوام در عقاید به فارسی که به چاپ رسیده است، تقویم المعراج در رد ایراداتی که بر شیخیه کرده اند، جوامع العلاج در طب به عربی که میرزاحسن بن علی اکبر محیط کرمانی آن را به پارسی ترجمه نموده است، جهادیه به فارسی که در 1273ه. ق. هنگامی که قشون انگلیس به بوشهر وارد شد برای تشویق مردم به جهاد نگاشته شده، دقایق العلاج در طب، رجوع الشیاطین، الفطره السلیمه والطریقه المستقیمه، فصل الخطاب در حدیث. (از ریحانه الادب ج 3 ص 360)
لغت نامه دهخدا
(مَ دُمْ)
چون مردم. مردم وش. شبیه مردم
لغت نامه دهخدا
(پَ)
مانند پری. چون پری. پریوش:
یکی خوی و لطفی پریوار داشت
یکی روی در روی دیوار داشت.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
مانند کرخ. شبیه به کرخ:
هر روز شادی نوبنیاد و رامشی
زین باغ جنت آیین زین کاخ کرخ وار.
فرخی.
رجوع به کرخ و کرخ بغداد شود
لغت نامه دهخدا
دارندۀ کرم. که صاحب کرم است:
کرم داران عالم را درم نیست
درم داران عالم را کرم نیست.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(دِ رَ)
به اندازۀ درم:
یک درم وار دید نور سپید
چون سمن بر سوادسایۀ بید.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(کیمْ)
در بیت زیر از اسدی به معنی نوعی درم است:
درم بد دگر نام او کیموار
از او بار فرمود شش پیلوار.
اسدی (گرشاسبنامه چ یغمائی ص 199).
رجوع به کیموان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از غریب وار
تصویر غریب وار
بیگانه وار مانند غریبان بطرز غریبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پری وار
تصویر پری وار
پریوش: (یکی لطف و خوی پری وار داشت) (بوستان)
فرهنگ لغت هوشیار
بیرون از خانه، اسبی که در خرمن گاه در مدار بیرونی خرمن می
فرهنگ گویش مازندرانی